زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

دیوان البسه

دیوانِ اَلْبَسه، نقیضه‌ای طنزآمیز دربارۀ پوشاک، از مولانا محمود بن امیر احمد، معروف به نظام قاری یزدی/ شیرازی (زنده در 866 ق/ 1462 م). 
شاعر از واژگان رایج در میان جامه‌دوزان و بافندگان دورۀ خود برای اشعار خویش بهرۀ فراوان گرفته است. به گفتۀ شاعر، وی به پیروی از بسحاق اطعمه که به طنز، توصیف غذاها را موضوع شاعری کرده بود، توصیف انواع جامه‌ها را موضوع شعر خویش قرار داد: «با خود اندیشه کردم که چون شیخ بسحاق [اطعمه] ــ علیه الرحمة ــ در اطعمه، دیگ خیال بر آتش فکرت نهاد، من نیز در البسه، اقمشۀ معانی در کارگاه دانش به بار نهم ... فی‌الجمله، از او کشگینه و از ما پشمینه ... اگر آنجا بورانی است، اینجا بارانی است ... اگر آنجا پیاز و سیر است، اینجا والا و حریر است ... اگر آنجا کیپا ست، اینجا دیبا ست ... » (ص 9). بهزادی طنز او را لباسی معرفی، و در مقابل طنز طعامی بررسی می‌کند (ص 434). باستانی پاریزی نیز اصطلاح طنز دلقی را در مقابل طنز حلقی (غذایی) برای آن به کار برده است (ص 10-12). میرزا حبیب اصفهانی در مقدمۀ کوتاه بر دیوان البسه، فایده و هدف کتاب را حفظ، تفهیم و تعلیم لغات و اصطلاحات البسه ذیل اشعار مطبوع و ماندگار، و دفع ملال می‌داند (ص 4). 
نظام قاری از نقیضه‌پردازان قرن 9 ق است که دیوان او سراسر نقیض اشعار شاعران معروف ادب فارسی دربارۀ پوشاک و متعلقات آن است. او در شیراز می‌زیست؛ از زندگی وی اطلاعی در دست نیست؛ بنابر قدیم‌ترین نسخۀ دیوان البسه به تاریخ 865 ق (موجود در کتابخانۀ اونیورسیتۀ استانبول، شم‍ 571)، می‌توان پی برد که قاری در قرن 9 ق می‌زیسته است و به‌سبب یادکرد از شاعرانی چون قاسم انوار (د 837 ق)، عصمت بخارایی (د 829 ق) و شیخ آذری (د 866 ق) در دیوان، باید مقارن و معاصر آنان باشد (نک‍ : مشیری، 6). حسین کاشفی نیز او را شیرازی می‌خواند (ص 37). گویا علت اشتباه اهل ادب در یزدی‌نامیدن نظام قاری سخن براون (ص 291، 340، 467، 469)، و به تبعیت از وی، ذبیح‌الله صفا (4/ 198) است که او را نظام محمود قاری یزدی خوانده‌اند. ممکن است وی از یزدیهای ساکن شیراز بوده باشد. با توجه به نام و مقدمۀ دیوان او، وی قاری قرآن و محدث و شعرشناس بوده، و به‌سبب وسعت اطلاعاتش در البسه و خیاطی، بی‌شک در این رشته نیز دستی داشته است. نظام قاری با آن همه پوشاک که نام می‌برد، گویا از همه بی‌بهره بوده است: به رخت‌خانۀ قاری خرام و زینت بین/ که متکای مهش، گردبالش طنبی است (نک‍ : باستانی، همانجا؛ دربارۀ وی، نک‍ : اثرآفرینان، 4/ 313؛ براون، 467-469؛ نفیسی، 1/ 320؛ خاضع، 1/ 250-255؛ آقابزرگ، 9(1)/ 89؛ خیام‌پور، 2/ 730). 
نظام قاری در پرداخت دیوان خود از 3 نوع نقیضۀ لفظی، نقیضۀ صوری و نقیضۀ درون‌مایه‌ای بهره گرفته است و با استفاده از اصطلاحات خیاطی و جامه‌ها و پارچه‌ها، و به شیوه‌ای طنزآمیز، به انتقاد از مسائل اجتماعی، اخلاقی، شغلی و گاه سیاسی می‌پردازد (عزتی‌پرور، 150). 
دیوان البسه شامل اشعار گوناگون و قطعات پراکنده، با مضامین جامه‌ها و خیاطی (ص 129) و رساله‌های منثور است: رسالۀ تعریفات، نامۀ پشم به ابریشم، قصیدۀ آفاق و انفس (ص 11-15)، جنگ‌نامۀ مویینه و کتان (ص 15-20)، منظومۀ اسرار ابریشم (ص 20-21)، مثنوی جنگ‌نامه به اسلوب شاهنامه، مناظرۀ طعام و لباس (ص 129-133)، صفت خواب‌دیدن و حمام (ص 133-135)، رسالۀ اوصاف شعرا در امتیازات شعرا در انواع سخن چون «مقالات عطار» و «اسرار مولانا» و «مخترعات خاقانی» و «شطحیات سنایی» و «حقایق عراقی» و «محرّمات نزاری» و «مدایح انوری» (ص 135-139)، قصۀ دزد رخت را بشنو (ص 139-143)، مکتوب صوف به اطلس (ص 143-147)، عرضه‌داشت زیباعلیا (ص 147- 148)، نشانی که در شأن کلاه نوروزی در دیوان البسه نوشته‌اند (ص 149)، آرایش‌نامه در فن آرایشگری (ص 150-157)، ده‌وصل به تقلید «ده‌فصل» عبید زاکانی در تطبیق اصطلاحات ادبی با البسه (ص 157-165)، و رسالۀ صدوعظ به تقلید از «صدپند» عبید زاکانی شامل صد جملۀ پندآموز (ص 165-172). آخرین قسمت دیوان البسه، منظومه‌ای با عنوان کتاب مخیط‌نامه (اغلب به‌غلط مخیل‌نامه ثبت شده)، در جنگ صوف و کمخا به بحر متقارب است (ص 173-195). حبیب اصفهانی نیز فهرستی شامل لغات مشکل و نامهای رنگهای مشهور و انواع پوستین در پایان کتاب اضافه کرده است (ص 195-207).
در دیوان البسه، با انواع و اقسام پوشیدنیها و اصطلاحات رایج خیاطی آشنا می‌شویم: قطیفه، قدک، بارانی، کتان روسی، کمخای گلریز، کلاه شلغمی، پوستین بره، کلکینه، عبا، میخک، قصب مصری، مبار، خسقی، زیلو، کرباس، قاقم، سمور، لت کتان، یقۀ سمور، قندس، شمله، فندقی، گلیم نازک تبریز، صوف، کیش کلکته، فوطۀ حمام، بالش، شده، معجر، پوشی، دستار، لک، میلک، طیلسان، تخفیفه، سنجاب، کاسر، سالو، سقرلاط، مویینه، کتان، شیب دمشقی، بندقی، میزر، فنک، رداء، ازار، کسوت، اطلس، چرخی، شقّه، خارا، دامن، مشعله، دیبا، ابره، دارایی، کمخا، والای شاهی، آستر، جیب، ستر، آرمک، دگمه، سرآغوش، چیپک، سربند، کمر و جامه، بَز، دار ابلق، پیشک کلاه، چهارقب، برک، کمسان، یلچیگر، چمته، یلمه، صوفک، خاصک، جهرمی، خشیشی، سجیف، فراویز، نهالی، و صاحبی (سراسر اثر). جز نام هر لباس، با انواع آن نیز آشنا می‌شویم، مثل انواع اطلس: ساده (ص 92)، آل (ص 85)، ارمک (ص 32)، کاشی (ص 112)، کمخا (ص 63)، کمسان (ص 79)، گلرنگ (ص 101)، گلگون (ص 22)، پخته و ختایی. از این حیث، دیوان البسه فرهنگ پوشاک است و جزو منابع این رشته به شمار می‌آید. 
نظام قاری در دیوان خویش برخی خلقیات و آداب و رسوم زندگی مردم زمان را از منظر پوشش تبیین می‌کند، ازجمله: ارزش آدمی به لباس و ظاهر او ست (ص 28)؛ به رَختِ نکو باشدت احترام/ سلامٌ علیک و علیک السلام (ص 195)؛ اشاره به فقر بیشتر مردم که در حسرت لباس نو به سر می‌برده‌اند: اُرمک و صوف درین دار نپوشم گویی/ که به من چون نخِ زربفت حرام است اینجا (ص 40)؛ قاری از بس که موزه‌اش تنگ است/ به رَهَش زَهرۀ دویدن نیست (ص 47، نیز نک‍ : 60، 66، 73، 88)؛ جامه و کفش و کلاه به فقرا بخشیدنِ توانگران هنگام عید نوروز (ص 73)؛ اشاره به دزدی خیاطان از پارچۀ نو مشتریان: به گاه جامه‌بریدن نشین برِ خیاط/ که وصله را به کمین‌اند قاطعانِ طریق (ص 89)؛ عاریه‌گرفتن لباس برای مهمانی: در حیرتم از آن‌که ندارد لباس خویش/ در رختِ عاریت به تکبر چرا رود (ص 66)؛ حراج و مزایدۀ (مزاد) لباس: به بازارِ مَزادِ رَخت، قاری/ به هر سو هرزه‌گردیدن چه حاصل (ص 91)؛ استفاده از اُتو: جامه‌ها سربه‌سر از داغ اُتو سوخته‌دل/ جز نپرداخته‌کرباس، که خام است اینجا (ص 40، نیز نک‍ : 42، 46)، که در این صورت به‌خلاف گفتۀ معین «اتو» نمی‌تواند واژه‌ای روسی باشد (نک‍ : ذیل واژه)؛ دستار کوچک نشانۀ کوچکی شخصیت، و دستار بزرگ نشان تشخص به شمار می‌رفته است (ص 77). 
قاری در رسالۀ ده‌وصل، که به‌صورت فرهنگ لغت است (ص 157)، اصطلاحات صرف و نحو، بلاغت، طب، منطق و دیگر علوم را به روش خود بازتعریف کرده است: السالم: جامه‌ای که خود دوزند؛ غیر سالم: آنکه از بازار، دوخته بخرند؛ المجهول: رختی چند که به رشوه به جایی برند؛ مفعولٌ ما لم‌یسمّ فاعله: رختی که ندانند از کجا معیوب شده است؛ الموصولات: جامه‌های وصله‌زده؛ خبر مبتدای محذوف: پوستین که روی از آن انداخته باشند (ص 158)؛ سالبۀ کلی: دستار سر که بربایند؛ سالبۀ جزئی: دستمال که ببرند؛ سلسلۀ نامتناهی: ریسمان؛ المالیخولیا: رخت به کرایه دادن و ستدن؛ الکابوس: جامۀ خواب؛ المرثیه: جامۀ کبود؛ الرباعی: چارقب (چارقد، روسری)؛ المعمّا: بند قبا؛ الملمّع: جامۀ تخته‌تخته (ص 159)؛ حسن‌المطلع: یقه؛ براعةالاستهلال: بقچه؛ سبب خفیف: چادرشب؛ الاستعاره: جامۀ عاریت؛ لزومٌ ما لایلزم: دائم از یک رنگ پوشیدن (ص 160-161)؛ الهجریات: خلعتی چند فاخر که دست مفلسان به آن نرسد؛ زحل: پلاس؛ حمل: پوستین بره؛ حوت: آن ماهی که پوستین‌دوزان از آن قاقم سازند (ص 164). 
متون فارسی نیز چنین تعریف شده‌اند: کیمیای سعادت: کیسۀ پرزر؛ تنبیه الغافلین: جامۀ منبر؛ تاج المآثر: کله‌پوش که واعظ به سر توبه‌کار نهد؛ نصیحة الملوک: رختهایی که بر تابوت و محفّۀ پادشاهان بدوزند (ص 162)؛ شاهنامه: جبه‌خانه؛ هفت‌پیکر: دیبای هفت‌رنگ؛ الفیه و شلفیه: شیب جامۀ والای زرد؛ ویس و رامین: روی و آستر؛ مصیبت‌نامه: کفن (ص 162-163). 
همچنین، در رسالۀ صدوعظ به تقلید از «صدپند» عبید زاکانی، پندهایی برای پوشش می‌دهد: ای عزیزان! لباسی که خلاف سنت باشد، مپوشید؛ اعتماد به قماش باریک در محل تاریک مکنید (ص 166)؛ در عزاها رخت پاره مکنید که نقصان جامه است (ص 167)؛ جامۀ دوخته از بازار مستانید که از چند علت خالی نیست (ص 168). 
در این کتاب جز فواید مردم‌شناسی، برخی اطلاعات ادبی در اوصاف شعرا و نقد شعر آنان نیز دیده می‌شود: مقطعات ابن‌یمین: دستارچۀ مکلف، تصنع صنایعش مصنف، که اشاره به کاربرد صنایع لفظی و معنوی فراوان در شعر ابن‌یمین دارد؛ محرمات نزاری: همگی سحر حلال و تخیلات خمریاتش رنگین‌تر از اطلس ارغوانی (ص 137)، که ضمن ستایش اشعار نزاری قهستانی، تبحر او را در سرودن خمریات گوشزد می‌کند. بخشی از دیوان نظام قاری نیز به لهجۀ شیرازی سروده شده است که ازلحاظ گویش‌شناسی اهمیت فراوان دارد. 
دیوان نظام قاری ابتدا به همت میرزا حبیب اصفهانی در استانبول (1885 م) منتشر، و سپس همین نسخه در 1359 ش به اهتمام محمد مشیری در تهران افست شد. 

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ اثرآفرینان، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1379 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مقدمه بر دیوان عبدالله اشتها، به کوشش امین خضرایی (واله)، تهران، 1370 ش؛ براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی)، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، تهران، 1339 ش؛ بهزادی اندوهجردی، حسین، طنز و طنزپردازی در ایران، تهران، 1378 ش؛ حبیب اصفهانی، مقدمه و فهارس دیوان البسه (نک‍ : هم‍ ، نظام قاری)؛ خاضع، اردشیر، تذکرۀ سخنوران یزد، حیدرآباد دکن، 1341 ش؛ خیام‌پور، عبدالرسول، فرهنگ سخنوران، تهران، 1372 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363 ش؛ عزتی‌پرور، احمد، «طنزپردازی گمنام»، کیهان اندیشه، تهران، 1377 ش، شم‍ 78؛ کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع ‌الاشعار، مسکو، 1977 م؛ مشیری، محمد، مقدمه بر دیوان البسه (نک‍ : هم‍ ، نظام قاری)؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1360 ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344 ش.  

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.